<$BlogItemTitle$>

...زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست

Tuesday, July 04, 2006

آن شب فاطمه درخواب ديد فرشتگان بال در بال پرواز مي كردند آنچنان كه آسمان را به تمامي مي پوشاندند...

دو فرشته پيش رو آمدند ، سلام كردند و مرا روي بال‌هاي خود سوار كرده و به آسمان بردند. ناگهان بوي بهشت به مشامم رسيد. فرشتگان صف در صف ايستاده بودند و ورود مرا انتظار مي كشيدند .

اول، خنده‌اي بسان بازشدن گلي و بعد هم با هم گفتند: خوش آمدي اي هدف آفرينش بهشت و اي فرزند

" لَوْ لاكَ لَما خَلَقْتُ الاَ فْلاك."

فرشتگان مرا بالاتر بردند ، قصرهاي بي انتها، لباس‌هاي بي همانند، آنچه چشم از حيرت خيره مي‌ماند ، و بعد نهرهاي آبي سفيدتر از شير و خوشبوتر از عطر و بعد قصري و چه قصري!

...گفتم اينجا كجاست

0 Comments:

Post a Comment

<< Home