<$BlogItemTitle$>

...زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست

Monday, July 10, 2006

سهراب چه کار باید ؟


سهراب چه کارباید کرد؟
سهراب؛
صدای پای آب...باد می رفت به سر وقت چنار...تو اگردرتپش باغ خدا رادیدی همت کن
چه درونم تنهاست
به سراغت آمده ام سهراب، نرم وآهسته...قول داده ام به خود به انسانها
که سر هر دیوار،میخکی خواهم کاشت...با
.واژه هایی همه از جنس بلور
وپیامی دارم، پیامی در راه
:چرا دیگر کسی صدا نمی زند
ای سبد هاتان پر خواب،سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
وبه تماشا سوگند
به گدا خواهم داد گل یاسی که سفارش کردی
راستی سهراب
شب تاریکی است ورهزنان هرچه دشنام بر لب
چه کار باید کرد؟
آیا هست کسی که زند چشمان را گره با خورشید
دلها را با عشق... سایه ها را با آب ...و
تو چه گفتی سهراب و چه کردند مردم
خواب کودک به جای زنجره ها
پیوسته است به ندای غوکان، به ضرب آهنگ تفنگ
کاش بودی سهراب
میخکی می کاشتی، سرهر دیواری
آشتی می دادی
مارا با خود، نور، هنر با راستی
وچه کارباید کرد....و
«فرزاد-19تیر85»

0 Comments:

Post a Comment

<< Home